۱۳۹۰ دی ۹, جمعه

حق به محیط زیست سالم

ب.د - امروزه برخورداری از «محیط زیست سالم» به‌عنوان یکی از مصادیق اصلی «مجموعه حقوق بشر»، به ویژه در گستره‌ی حقوق موسوم به نسل سوم شناخته می‌شود. تاکنون چندین سند و کنوانسیون مهم بین‌المللی در این زمینه نوشته شده و فعالان محیط زیستی نیز سعی می‌کنند به‌طور مدام، دولت‌ها را در این عرصه تحت فشار قرار دهند.


به‌رغم اهمیت مسئله و نیز شرایط بسیار بحرانی محیط زیست در برخی مناطق ایران، به نظر می‌رسد مردم ایران حتی در توسعه‌یافته‌ترین مناطق شهری (مانند تهران که به‌طور روزمره با خطر محیط زیست آلوده و آلودگی کشنده‌ هوای تهران مواجه‌اند)، نسبت به این مسئله حساسیت و توجه لازم را ندارند. به گونه‌ای که در طول چند سال اخیر، شاهد هیچ‌گونه حرکت اعتراضی منسجم و گسترده‌ای، حتی در قالب بیانیه‌های معمول اینترنتی نیز نیستیم.

جمعه هفته پیش زنگ زدم دکتر درویش‌پور تا در همین ارتباط با وی گفت‌وگویی برای «زمانه» داشته باشم. موضوع گفت‌وگو را که با او در میان گذاشتم،  استقبال کرد. در ابتدا از درویش‌پور پرسیدم: عامل این همه بی‌توجهی مردم نسبت محیط زیست، آلودگی‌هوا و... به ویژه در میان روشن‌فکران و فعالینی که خود «مدافع حقوق بشر» می‌خوانند چیست؟

 آنچه در پی می‌آید متن پیاده شده این گفت‌وگو است که پیش‌تر نیز در وب‌سایت رادیو زمانه منتشر شده است.


مهرداد درویش‌پور: تا آنجا که به نقش روشنفکران برمی‌گردد، اصولاً یک دوره طولانی روشنفکران ایران تحت تأثیر اندیشه‌های چپ، مبارزات اجتماعی، طبقاتی و انسانی را فوق‌العاده مهم‌تر می‌دانستند و بنابراین توجه به محیط زیست را یک مسئله‌ «لوکس» تلقی می‌کردند و معتقد بودند زمانی که «فقر فزاینده و شکاف‌های طبقاتی» وجود دارد، پرداختن به مسئله «محیط زیست»، نوعی طفره رفتن از مسائل اصلی و واقعی‌تر جامعه است.

روشنفکران راست نیز از آنجایی که به پروژه‌ صنعتی شدن و توسعه‌ صنعتی و پروسه‌ پیشرفت بیشتر علاقه داشتند، توجه به محیط زیست را نوعی عامل بازدارنده در «ایدئولوژی پیشرفت» می‌دانستند و کماکان نیز این چنین می‌اندیشند.

به این معنا، دو گروه اصلی جامعه‌ روشنفکری ایران، به مسئله‌ «هارمونی انسان با طبیعت» و مسئله‌ مقابله با آلودگی‌های محیط زیست توجه کافی نداشته‌اند. من یادم هست زمانی که سال ۸۷-۸۶ میلادی برای اولین‌بار به اهمیت توجه جنبش‌های ترقی‌خواه به محیط زیست در کنار مسئله‌ عدالت اجتماعی، دموکراسی، فمینیست و رفع‌ نژادپرستی و تبعیض قومی اشاره کرده بودم، با موجی از انتقاد روبه‌رو شدم.

 بنابراین، گفتمان روشنفکرانه چه تحت تأثیر «ایدئولوژی پیشرفت»، یعنی ایدئولوژی راست و چه تحت تأثیر مقوله «عدالت اجتماعی»، یعنی ایدئولوژی چپ، به مسئله‌ طبیعت و هارمونی انسان با طبیعت کمتر توجه دارند و همین امر نیز یکی از اسباب به حاشیه رانده شدن «ذهنیت محیط زیستی» در جامعه ایران شده است.

علاوه بر نقش روشنفکران و گفتمان حاکم روشنفکری، باید به واقعیت دیگری نیز توجه کرد. واقعیت این است که در سایر جوامع نیز دغدغه‌های «محیط زیستی» و «آگاهی محیط زیستی» در جاهایی رشد کرده است که از درجه‌ «توسعه‌ صنعتی» بالایی برخوردار بوده‌اند. فراموش نباید کرد که توسعه‌ صنعتی بالا، مسئله‌ محیط زیست را خودبه‌خود به مسئله‌ جدی‌تر برای جامعه تبدیل می‌کند.

مسئله مهم‌تر هم این است که در کشورهای پیشرفته‌ صنعتی، در جاهایی که مردم از یک رفاه نسبی برخوردارند، زمینه مناسب فراهم می‌شود تا مردم به‌جای اینکه تنها به «نان شب» خود بیاندیشند، به مسئله‌ آلودگی محیط زیست، مقابله با آن و حفظ هارمونی انسان با طبیعت نیز بیاندیشند.

در ایران اما، واقعیت این است که که ما با نوعی «بی‌رحمی خشن روابط انسانی» روبه‌رو هستیم؛ ازجمله با فقر فزاینده روبه‌روایم. در واقع این شکاف‌های گوناگون اجتماعی باعث می‌شود مردم به راستی به نان شبشان بیاندیشند، به دیکتاتوری و سرکوب بیاندیشند. در نتیجه مسئله‌ محیط زیست در شرایطی که مردم از تأمین نان شب‌ خود عاجزند، به راستی، صورت و شکلی لوکس به خود بگیرد.

 در چنین شرایطی، نه روشنفکر جامعه به‌طور جدی به این مسئله می‌اندیشد، نه دولت به محیط زیست توجه دارد و نه این فقر فزاینده و عدم توسعه صنعتی، اجازه می‌دهد که محیط زیست، دغدغه مردم شود. از سویی دیگر، سیاست انزواجویانه‌ دولت جمهوری اسلامی نیز خود مانع دیگری است؛ این سیاست جلوی انتقال آگاهی‌های جهانی و امکان همکاری بین‌المللی در راستای مقابله با مشکلات محیط زیستی در کشور را گرفته است.

ولی این طور به نظر می‌رسد که در سطح محلی و بومی، شاهد برخی از حرکت‌های موردی هستیم. مانند حرکت‌های اعتراضی که در تابستان همین امسال در مناطق آذری‌نشین ایران نسبت به خشک شدن دریاچه‌ ارومیه صورت گرفت. در تحلیل چنین نمونه‌هایی، به نظر شما این عامل «قومیت» است که تعیین کننده است یا حساسیت نسبت به مسائل زیست‌محیطی بومی؟

همان طور که مسئله‌ «خودآگاهی قومی» در جامعه در حال رشد است، یک درجه از «آگاهی محیط زیستی» نیز به تدریج در جامعه در حال شکل‌گیری است. اشاره‌ و مسئله من این بود که چرا این گفتمان همگانی نشده است؟

 در مورد دریاچه‌ ارومیه، به دو دلیل به سرعت حساسیت ایجاد شد: دلیل نخست اینکه دریاچه ارومیه به‌طور خاص، جمعیت آذری کشور را به حرکت در آورد. یعنی در این جریان، «انگیزه‌ اتنیکی» بالا بود و هموطنان آذری ما احساس می‌کردند که «نابودی دریاچه ارومیه» می‌تواند به‌طور جدی موقعیت مناطق پیرامونی را از چیزی که هم‌اکنون هست، به مراتب وخیم‌تر کند.

دوم اینکه نابودی دریاچه‌ ارومیه در زمره آن مواردی است که پیامدهای فوری اقتصادی- نه فقط محیط زیستی- دارد و از این نظر، یک نوع دل‌نگرانی بی‌واسطه را در افکارعمومی مردم منطقه ایجاد کرد. واقعیت این است که جامعه با آن دسته از مسائل محیط زیستی که بازتاب و پیامد‌هایش فوری نیست، خیلی درگیر نمی‌شود. یک نمونه‌ دیگر آن، همین مسئله‌ آلودگی هوای تهران است.

تهران یکی از خطرناک‌ترین و آلوده‌ترین شهرهای جهان شناخته می‌شود. قاعدتاً اگر یک «آگاهی محیط زیستی» درخوری وجود داشت، باید اعتراض‌های جدی علیه این پدیده صورت می‌گرفت، اما همانطور که اشاره کردم در اینجا نه عامل اتنیکی نقش دارد و نه ایرانیان احساس می‌کنند که این «آلودگی محیط زیست» به طور مستقیم بر سرنوشت و زندگی اقتصادیشان تاثیر می‌گذارد.

به گمان من، اگر به راستی مردم آگاه بودند که همین مسئله آلودگی‌های محیط زیستی تا چه اندازه به مرگ و میر و نابودیشان منجر می‌شود، شاید افکار عمومی حساسیت بیشتری به‌خرج می‌داد و فشار بیشتری نیز برای بهبود شرایط محیط زیست کشور ازجمله آلودگی هوای تهران در جامعه دیده می‌شد.

 اما به نظر می‌رسد که مردم تهران به‌طور خیلی ملموسی با این مسئله درگیر هستند. به این معنا که هر شهروند تهرانی در این شهر ۱۲-۱۰ میلیونی، به‌طور روزمره با مسئله‌ آلودگی کشنده هوای تهران مواجه است. پرسش مشخص من این است که چرا مردم تهران به رغم این آگاهی عینی، اعتراض خاصی ندارند؟ حتی در میان روشنفکران و فعالان اجتماعی نیز حرکت مشخصی- در قالب‌های مدنی- دیده نمی‌شود؟

 در ایران در زمینه‌ مسائل سیاسی، برگزاری انتخابات، یا حتی مشکلات اقتصادی مربوط به کارخانه‌ها و... ما شاهد اعتراض‌هایی بوده‌ایم؛ مانند اعتراض‌های زنان بر سر مسائل حقوقیشان، اعتراض‌های کارگران برای دستمزدهای عقب‌افتاده یا دشواری‌هایی که در کارخانه‌ها با آن مواجه هستند و یا جنبش همگانی و عمومی‌تر موسوم به جنبش سبز بر سر مسئله‌ حق رأی و غیره.

به این معنا، می‌توان گفت جامعه ایران در زمینه‌های که جنبه‌ اقتصادی، اجتماعی یا جنبش‌های اجتماعی دارد، واکنش فعال‌تری دارد. مسئله اصلی،‌‌ همان سطح «آگاهی‌های محیط زیستی» است. واقعیت این است که آگاهی محیط زیستی در جامعه ایران پایین است.

 مردم می‌دانند آلودگی هوای و محیط زیست در تهران دارد سر به فلک می‌زند، اما از آن دانش محیط زیستی برخوردار نیستند که حال چه کار باید کرد؟ به فرض باید رفت و تظاهرات کرد؟ چه باید گفت؟ مثلاً باید گفت هوای تهران آلوده است؟

من فکر می‌کنم هنوز گفتمان محیط زیستی در جامعه آنقدر قوی نیست. به‌رغم اینکه تهران یکی از آلوده‌ترین شهرهای جهان است، هنوز این آگاهی محیط زیستی تبدیل به یک نیروی اجتماعی نشده است و همین امر نیز باعث می‌شود «جنبش اجتماعی» شکل نگیرد.

در این میان، دو عامل می‌توانست توجه‌ افکار عمومی را به حدی برساند که شاهد اعتراض‌های دسته‌جمعی باشیم: نخست اینکه، اگر روشنفکران و نیروهای آگاه، به‌طور جدی روی مسئله‌ آلودگی‌های محیط زیستی تمرکز می‌کردند و خطرات ناشی از آن را به طور روشن‌ و فراگیر در اذهان عمومی جا می‌انداختند، مسئله به گونه‌ای دیگر مطرح می‌شد. به گونه‌ای که ممکن بود شاهد یک حرکت اعتراضی اجتماعی باشیم. دوم اینکه اگرچه رسانه‌های رسمی کشور در این زمینه سعی می‌‌کنند تا آنجا که ممکن است سکوت کنند، اما این همه رسانه‌ فارسی‌زبان در خارج کشور وجود دارد، اما به‌ندرت روی مسئله محیط زیست تمرکز می‌کنند.

یک لحظه تصور کنید به جای اینکه صرفاً «رادیو زمانه» درست امروز و در این لحظه به این مسئله بپردازد، تمرکز تمام رسانه‌های فارسی‌زبان در عرض یک‌ماه، پیرامون آلودگی هوای تهران می‌شد. به گمان من تمرکز بین‌المللی رسانه‌ها روی مسئله‌ای با این میزان از حدت و شدت، می‌تواند افکارعمومی را شکل دهد. به طوری که به دنبال آن شاهد یک «آگاهی محیط زیستی» باشیم. نوعی آگاهی که بتواند حرکت‌های محیط زیستی را در ایران و به ویژه در تهران (با توجه به مسئله جدی آن) رونق و گسترش دهد.

هنگامی که شاهد نوعی بی‌تفاوتی در روشنفکران و حتی در رسانه‌ها هستیم و هر شهروند به تنهایی گله می‌کند و در ‌‌نهایت نیز سعی می‌کند به طور فردی راهی برای مقابله بجوید، راه به جایی نمی‌بریم. شهروندان گاهی در ایران سعی می‌کنند زیاد بیرون نروند و خانه‌نشین شوند، یا کارهایی دیگر از همین قبیل.

«حرکت‌های جمعی»، زمانی شکل می‌گیرند که یک آگاهی اجتماعی و یک دانش درخور و یک نوع حساسیت لازم وجود داشته باشد. نقش رسانه‌ها و روشنفکران در این زمینه به شدت برجسته است. این امری است که در زمینه «آلودگی‌های محیط زیستی» و «دسترسی به محیط زیست سالم»، در ایران دیده نمی‌شود.

۱۳۹۰ آذر ۱۶, چهارشنبه

حافظ موسوی- ندا


چند روز پیش، گفت‌وگوی «رادیو همبستگی» را با حافظ موسوی گوش می‌دادم؛ به بهانه انتشار دفتر شعرش در استکهلم. در میانه‌ی گفت‌وگو، موسوی قطعه شعری را که در‌‌ همان روزهای اول پس انتشار ویدئو ندا آقاسلطان سروده بود، خواند...این شعر را پیش‌تر خوانده بودم؛ اما شنیدنش با صدایِ گرم شاعر، لطف و گیرایی دیگر داشت. آن بخش از گفت‌وگو را «کات» کردم و یک موسیقیِ آشنا و ماندگارا را نیز برداشتم گذاشتم زیرش. کیفیت صدا خوب نبود. اما حاصل، بد هم نشد.







صدا به صدا نمی‌رسد
چشم، چشم را نمی‌بیند
بیا به خانه برگردیم خواهرکم
ما به اندازه کافی بهانه برای گریستن داریم
بیا به خانه برگردیم
مگر نمی‌بینی
اینجا نه پرنده‌ای آواز می‌خواند
نه کودکی لبخند می‌زند
و از دهان بهت زده کوچه‌ها و خیابان‌ها
آتش و دود بر می‌خیزد
بیا به خانه برگردیم
این‌ها بی‌رحم‌اند
گلوله‌هاشان مشقی نیست
چشم‌های معصوم تو، خواهرکم
طاقت این همه گاز اشک آور ودشنام و دود را ندارد
بیا به خانه برگردیم خواهرکم
این خیابان را
پیش از این بار‌ها به خون کشیده‌اند
اینجا امیر آباد است
آن بالا، مدال تقلبی برای سرداران تقلبی تولید می‌کنند
و کمی پایین‌تر
خوابگاهی است که‌ای بسا شب‌ها
یک ذره خواب به چشمش نیامده است
بیا به خانه برگردیم
اینجا خوابگاه نیست
بیدارگاه جوان‌های ماست
اینجا آشیانه کتاب‌ها و کاغذهایی است
که‌ای بسا شب‌ها
چون پرندگانی سپید
در آتش و دود چرخ خورده‌اند
و با بالهای سوخته
بر نعش‌ها و دست و پاهای شکسته فرو ریخته‌اند
و‌ای بسا شب‌ها
در‌ها و پنجره‌هاشان
از زور درد و ضرب چکمه جهل
مانند موشکهای کاغذی کودکانه ما
تا آن سوی خیابان، پرواز کرده‌اند
بیا به خانه برگردیم خواهرکم
من، از لابه لای این همه شلوغی و فریاد
صدای مادرم را می‌شنوم
که چشم‌هایش را به کوچه دوخته است
و از تمام رهگذران
که شانه‌هاشان امروز، خمیده‌تر از دیروز است
می‌پرسد:
خانم! آقا! شما ندای مرا ندیده‌اید؟
نمی‌دانم کجاست، موبایلش چرا جواب نمی‌دهد؟!!
نه! خواهرکم
حالا دیگر، راهی برای برگشتن نیست
باید به بیمارستان‌ها سرد خانه‌ها زندان‌ها
باید به پزشکی قانونی برویم
باید تمام شب‌ها را
دنبال رد پای تو در کوچه‌ها و خیابان‌ها باشیم
فردا، تمام تلویزیونهای دنیا
چهره خونینت را پخش می‌کنند
و صفحه اول روزنامه‌ها، در سراسر دنیا
زیر عکس تو خواهند نوشت:
اینجا تهران است، خیابان امیر آباد و این ندا»
ندای نوشکفته آزادی است»

که از گلوی خونین ملتی بزرگ بر آمده است.