۱۳۹۲ آذر ۱۲, سه‌شنبه

دولت روحانی چه حقوقی را نمی خواهد به رسمیت بشناسد؟


هفته گذشته تارنمای اینترنتی دولت روحانی سندی را منتشر کرد با عنوان «منشور حقوق شهروندی». این متن، به گفته تدوین‌کنندگانش، بنا است خط مشی یا رویکرد دولت را در قبال حقوق و آزادی‌های اشخاص معرفی کند.
متن مذکور «پیش‌نویس» است و هنوز نسخه نهایی آن ارائه نشده؛ با این حال، حتا با نگاهی گذرا نیز می‌توان دریافت که این متن، به نوعی مفصل‌ترین و در عین حال، زیرکانه‌ترین سندی است که تاکنون در چهارچوب نظام جمهوری اسلامی، در پیوند با نرم‌های بین‌المللی حقوق بشری تنظیم شده است.
نزدیک‌ترین متنی که پیش‌تر در این رابطه منتشر شده بود، بخش‌نامه‌ای بود که به هنگام ریاست هاشمی شاهرودی بر قوه قضاییه به دستگاه‌های ذی‌ربط ابلاغ شد و بعدها در ماه‌های واپسین فعالیت مجلس ششم، همان متن، زیر عنوان «قانون احترام به آزادی‌های مشروع و حفظ حقوق شهروندی» به تصویب نمایندگان رسید.
قانون «آزادی‌های مشروع و حفظ حقوق شهروندی»، مشخصا به «حقوق متهم» می‌پرداخت و دامنه آن به هیچ وجه با متنی که هم‌اکنون از سوی دولت تهیه شده، قابل قیاس نبود. بنابراین متنی که با آن مواجه‌ایم، متن مفصل و کارشده‌‌ای است؛ اما آیا آن طور که حامیان سرسخت دولت حسن روحانی می‌گویند «جامع» نیز هست و به لحاظ حقوق بشری، «پذیرفتنی و مشروع» است؟

یکم) آغازی بر پایه تبعیض‌

در مقدمه سند، تدوین کنندگان سعی‌کرده‌اند درست به مانند سایر اسناد حقوق بشری و تقریباً با استفاده از همان ادبیات، خاستگاه نظری موازینی که قرار است در این سند آورده شود را معرفی کنند.
«شریعت اسلام»، «آیه از قرآن» و «سخنی از امام اول شیعیان»، در همان پاراگراف نخست، به مثابه مبانی نظری این سند حقوق بشری معرفی شده است؛ حال پرسش محوری این است: مگر تمامی شهروندان ایران، «مسلمان» و «شیعه دوازده امامی» هستند که مبانی حقوق و آزادی‌های «شهروندیشان» باید از منابع فقه شعیه تامین شود؟
این شکل از تبعیض سیستماتیک، آن هم در مقدمه سندی که بنا دارد حقوق شهروندان (نه حقوق مسلمانان شیعه) را بشمارد، بی‌شک غیرحرفه‌ای و ناکارآمد است و نشان از تداوم همان ذهنیت ایدئولوژیک‌زده مذهبی دارد که در طول این سال‌ها، استانداردسازی و قانون‌‌نویسی کرده است.

دوم) حقوق بشری بومی و بی‌‌ناظر

تنظیم‌کنندگان منشور حقوق شهروندی دولت روحانی، ظاهراً سعی کرده‌اند تمامی مصادیق اصلی که در اسناد و معاهدات بین‌المللی حقوق بشری آمده را «یکجا» تعریف و بومی‌سازی کنند.
به این معنا که در این متن بیست صفحه‌ای، هم به «حقوق نسل اول» پرداخته شده (منع شکنجه، آزادی بیان و…) و هم از حقوق اقتصادی، اجتماعی و حق کار و... نام می‌برده می‌شود و هم به «حق توسعه» و «دسترسی به محیط زیست سالم» (به عنوان مصادیق نسل سوم حقوق بشر) اشاره می‌شود.
گویی که می‌خواسته‌اند این پیام ضمنی را بدهند که در چهارچوب و زیر سایه نظام جمهوری اسلامی، تمامی این حقوق و آزادی‌ها محتمل است؛ می‌شود آن‌ها را جمعشان کرد و هیچ نیازی به الگوبرداری یا تطبیق با نرم‌های جهانی نیست.

یک جور حقوق بشرِ بومی و بی دردسر که قرار است معیارهای اسلامی-ایرانی یک دولت مرکزگرا را پاس دارد و به نوعی خود را بی‌نیاز از ارجاع به موازین و اسناد جهانی بداند. در این ذهنیت، حتا ارجاع به واژه آشنا و مرسوم «حقوق بشر» نیز ظاهراً غیربومی و بی‌مورد به نظر می‌رسد.
واقعیت این است که در هیچ جای این سند بیست صفحه‌ای، حتا یک بار هم عبارت «حقوق بشر» به کار برده نشده و بعید هم به نظر می‌رسد که این رویکرد، تعمدی نبوده باشد. کما این که در هیچ جای این سند هم هیچ اشاره‌‌‌ای به سازوکارهای نظارتی در سطح بین‌المللی نمی‌شود.
در چهارچوب همین رویکرد، عنوان سند را نیز گذاشته‌اند منشور «حقوق شهروندی». اصطلاحی منسوخ و نادقیق که دهه‌ها است در ادبیات حقوق بشری رایج، دیگر به کار برده نمی‌شود و نقدهای جدی بر آن وارد است.
اصطلاح «حقوق شهروندی»، برگرفته از عنوان «اعلامیه حقوق بشر و شهروندی» انقلاب فرانسه است و از نگاه بسیاری از کارشناسان، به کار بردن آن به جای اصطلاح «حقوق بشر»، خود اقدامی ضد حقوق بشری است.
چرا که به لحاظ حقوقی، خیلی ساده، پناه‌جویان، پناهندگان و افراد بی‌تابعیت را از شمول خود خارج می‌کند. کما اینکه در همین سند هم دولت حسن روحانی مایل نیست نامی از آن‌ها ببرد.

سوم) پناهندگان، فراموش‌شدگان همیشگی

چرا در این سند، هیچ اشاره‌‌ای به حقوق پناهندگان و پناه‌جویان نمی‌شود؟ مگر میلیون‌ها پناهند‌ه که در ایران کار و زندگی می‌کنند ساکن ایران نیستند و سیاست‌های دولت بر آن‌ها اجرا نمی‌شود؟
در پیوند با همین موضوع، وظیفه دولت در قبال افغان‌ستیزی‌های آشکار یا از آن سوی، رشد جریان‌های راسیستی و ضدعرب در جامعه چیست؟ چرا در این سند، هیچ جا دیده نمی‌شود که دولت تمهیدی قانونی در حمایت از قربانیان این دست از تعرضات ضدحقوقی بشری به کار بسته باشد؟
چرا تدوین کنندگان این متن، سعی نکرده‌اند خلاء قانونی «جرم نبودن رفتارهای نژادپرستانه در ایران» را به نوعی پر کند یا دست‌کم - آن طور که خود ادعا دارند- موضع دولت را بیان کند؟
 

چهارم) شلاق و سایر مجازات‌های بدنی، فراموش می‌شوند

یکی از اصلی‌ترین محوری‌‌های انتقادهای که به نظام کیفری ایران وارد می‌شود؛ اجرای مجازات‌های بدنی یا تحقیرآمیز است. 
مجازات شرعی شلاق در طول تمامی این سال‌ها اجرا شده است و اجرای «حدود شرعی»، بخش جدایی‌ناپذیری از سیاست کیفری ایران به نظر می‌رسد.
قصاص عضو، قصاص نفس، اعدام در ملاعام یا تحقیر مجرمان به بهانه طرح‌های موسوم به «برخورد با ارازل و اوباش» و… کماکان بخشی از نظام کیفری و سیاست تنبیهی ایران است و تدوین کنندگان «منشور حقوق شهروندی» ظاهرا نخواسته‌اند مغایرت آشکار این رفتارهای را با «کرامت انسانی» در منشور خود به رسمیت بشناسند.

پنجم) اعدام

از نگاه مدافعان حقوق بشر،«حق حیات» قیدی ندارد و مطلق است. «اعدام منصفان یا عادلانه» نداریم که تدوین‌کنندگان منشور حقوق شهروندی دولت روحانی با رعایت برخی از شرایط شکلی، برای مجازات اعدام مشروعیت قائل شده‌اند. (بند اول از ماده سه منشور)

ششم) حق پوشش آزاد است اما مشروط

انتخاب آزادانه پوشش، حتا با استانداردهای یک جامعه نیم‌بند دموکراتیک هم از بدیهی‌‌ترین حقوق افراد است. در منشور حقوق شهروندی دولت روحانی آمده که با رعایت معیارها و ضوابط اسلامی-ایرانی، زنان حق انتخاب پوشش دارند. (بند ۱۰۷ از ماده سوم)
واقعیت این است که به افراد جامعه نمی‌توان گفت شما حق «انتخاب آزاد پوشش» دارید؛ اما فرضا باید الزامات فقه شیعه را رعایت کنید. معیارهای اسلامی یا الزامات فقه شیعه درباره حجاب، کم‌وبیش همینی است که دارد در طول بیش از سه دهه، در قالب «حجاب اجباری» در ایران اجرا می‌شود.

هفتم) کارگران اعتصاب‌ را فراموش کنند!

برابر ماده ششم کنوانسیون حقوق اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی که دولت ایران هم متعهد به اجرای آن است؛ کارگران «حق اعتصاب» دارند. حال پرسش این است: چرا دولت حسن روحانی نمی‌خواهد حتا در مقام قانون‌نویسی یا معرفی معیارها و خط‌مشی‌های خود این «حق اساسی» در حقوق کار را به رسمیت بشناسد؟
چرا در هیچ جای این سند، صحبتی از حق اعتصاب کارگران و کارمندان نمی‌شود؟ چرا به طور مستقیم و روشن، از حق تشکیل سندیکاهای آزاد و مستقل کارگری صحبتی به میان نمی‌آید؟

هشتم) باورهای مذهبی، محدود شدنی‌ نیست

داشتن باورهای مذهبی حق هر فرد است. جدا از این که باورهای مذهبی تحدید شدنی نیست و نمی‌توان آن‌ها را در تنها چند دین یا باور مذهبی مشخص خلاصه کرد (نگاه کنید به بند ۱۱۷ از ماده سه)، بی‌تردید حق انتخاب آزادانه دین، مستلزم حق پذیرش تغییر دین هم هست. (فرضا از اسلام به مسیحیت و..) امری که تدوین‌کنندگان منشور حقوق شهروندی دولت، آشکارا و به طور غیرقابل پذیرشی - بنا به ملاحظات مذهبی خود- از آن طفره رفته‌اند.

نهم) نهاد خانواده، رکن اساسی

در بند ۹۶ از ماده سه منشور، آمده است که «نهاد خانواده»، واحد بنیادین جامعه است. بر پایه کدام اصل و بر اساس چه ضرورتی، خانواده را باید رکن اصلی جامعه قلمداد شود؟ چرا دولت باید وظیفه خود را تقویت نهاد خانواده بداند؟ آیا غیر از این است که در چهارچوب این ذهنیت سنتی، برای نمونه جایگاه زنان جامعه به نقش مادر محدود می‌‌شوند و از آن‌ها وظیفه‌ای انتظار می‌رود که به تحکیم این نهاد بیانجامد؟

دهم) همجنسگرایان، حاشیه‌ رانده‌شدگان همیشگی

سیاست رسمی و تقریبا اعلام شده دولت جمهوری اسلامی، انکار وجود همجنسگرایان و کتمان مشکلات آن‌ها است. همجنسگرایان در ایران در نهایت می‌توانند تن به تیغ جراحی و عمل‌های تغییر جنسیت دهند و به این طریق، هویت و گرایش طبیعی جنسی خود را سرکوب کنند.
رژیم کیفری ایران، بر پایه ملاحظات فقهی خود، همجنسگریان را «مجرمان» و «منحرفانی» می‌داند که بر پایه قانون مجازات اسلامی می‌توان برای آنان نهایتن مجازات مرگ در نظر گرفت.
به رسمیت شناختن هویت و گرایش‌های جنسی مختلف و مبارزه با همجنسگراهراسی‌های مرسوم در جامعه، بی‌ترید از وظایف دولت‌هایی است که می‌خواهند خود را با موازین حقوق بشری مدرن تطبیق دهند.
مسلماً این انتظار نیست که دولت حسن روحانی، حقوق همجنسگرایان را به رسمیت بشناسد؛ اما تدوین‌کنندگان سند و حامیان آن، باید واقف باشند که کدام بخش‌ها از جامعه را با چنین به اصطلاح حق‌نویسی‌ها یا منشورهای خود - بنا به ملاحظات شخصی یا مذهبیشان- تعمدن نادیده گرفته‌اند.
به هر روی به نظر می‌رسد که «منشور حقوق شهروندی دولت روحانی»، در عین مفصل بودن و ظاهر فریبنده، پای‌بند تمامی نرم‌های ایدئولوژیک و تبعیض‌آمیز نظام جمهوری اسلامی باقی مانده است. هر چند که در این میان، نکات مثبت پرشماری هم می‌توان درش سراغ گرفت که جدا از آن که موضوع این یادداشت نیست؛ باید آن‌ها را صرفا در حد همان «استاندادسازی‌ها یا معرفی نرم‌ها» تحلیل کرد و با واقعیت عریان نهاد قدرت در ایران به هیچ وجه همخوانش نکرد.

* این مطلب، پیشتر در سایت بی.بی.سی فارسی با عنوان دیگری منتشر شده است.

۱۳۹۲ مهر ۲۴, چهارشنبه

توصیه‌های حقوقی برای همجنسگرایان در ایران


اشاره: 
در این یادداشت، در پی آنیم که با بالابردن آگاهی‌های حقوقیِ جامعه‌ی کوئیرِ ایران، امکان دفاعِ مطلوب از حقوق انسانی و طبیعی دگرباشان جنسی را تا اندازه‌ای در جامعه فراهم آوریم. واقعیت امر این است که در چهارچوب همین رژیم حقوقی-کیفریِ حاکم هم برخی ظرفیت‌ها وجود دارد که آگاهی از آن‌ها، به کار بستنشان در مواقعی که لازم است و توصیه و آموزششان به دیگری، در نهایت می‌تواند در شرایط کنونیِ ایران، کارساز و مفید باشد.





این نکته را نیز باید به خاطر داشته باشیم که «آموزشِ آگاهی‌های حقوقی» بخش برجسته‌ و مهمی از «آموزش‌های ‌حقوق بشری» است که هدفش، بالابردن استاندارد زندگی و در نهایت، تربیت شهروندانی است که خود را مُحق می‌دانند، از اعتماد به نفس کافی برخوردارند و با مسئولیت‌های فردی خود در قالب یک سیستم بسته سیاسی آشنا‌یند.

این آگاهی‌ها، حتا اگر به طور عملی هم به کار نیاید-همان طور که در بالا نیز اشاره شد-، دست‌کم این فرصت را فراهم می‌سازند که قربانیان نقض حقوق بشر، به هنگام مواجهه با پلیس، ماموران دولتی، بازجو‌ها یا کارگزاران قضایی، از اعتماد به نفس بیش‌تری برخوردار باشند، کم‌تر زیر فشارهای روانی قرار گیرند و در پایان، بتوانند مسئله را به گونه‌ای به سود خود تمام کنند. نشان دادن این آگاهی‌ها، این پیام ضمنی را می‌تواند بدهد که: متهم فردی مطلع است، از حقوق خود آگاه است و امکان هر گونه معامله‌ای با او نیست.

نگاهی گذرا به رژیم حقوقی-کیفریِ ایران

در این بند، سعی می‌کنیم به طور خیلی گذرا و کوتاه، نگاهی داشته باشیم به «کلیت رژیم حقوقی در ایران»؛ واقعیت امر این است که رژیم حقوقی ایران، نه تنها پس از انقلاب ۵۷ و تثبیت قدرتِ نظام جمهوری اسلامی، بل‌ که قبل از آن هم به طور مشخص تحث تاثیر آموزه‌ها و موازین فقه شیعه بوده است؛ نظام خانواده در ایران و مناسبات جنسی برآمده از آن، تمامن ماهیتی «شرعی-فقهی» دارند و بُن‌مایه‌ی حقوقی آن‌ها‌ هم برساخته‌ی همان «قانون مدنی» است که از دوره‌ی رضا شاه دارد در کشور اجرا می‌شود و همه‌ی موازین فقهی-شرعیِ محوری در آن لحاظ شده است.

الف- هرچند رژیم کیفریِ قبل از انقلاب (منظور مجموعه اصول و قوانینی است که به طور مشخص به تعریف «جرم و مجازات» می‌پرداختند) به اندازه‌ی مناسبات « مدنی» با موازین فقهی آمیخته نبود، اما این به آن معنا نیست که ما تا پیش از انقلاب، با یک رژیم کیفریِ مترقی و قابل دفاع طرف بوده‌ایم و باید به آن مجموعه برگردیم. برای نمونه، در همین بحث حقوق همجنسگرایان، برابر با ماده‌ی ۲۰۷ اصلاحی سال ۱۳۱۰ کمیسیون عدلیه، مجازات رابطه‌ی جنسی میان دو مرد، می‌توانست تا ده سال حبس با اعمال شاقه باشد.

جالب این است که قانون‌گذار پهلوی نیز درست به مانند قانون‌گذاری جمهوری اسلامی، برای تعریف و اشاره به این رفتار جنسی از همان اصطلاح فقهیِ رایجِ «لواط» استفاده کرده است. به هر روی، این قانون برای بیش از ۸۰ سال پیش است و اکنون ده‌ها است که وضع ما در حوزه‌ی حقوق دگرباشان جنسی به مراتب وخیم‌تر از آن شرایط قانونی است.

اگر تا پیش از انقلاب، روابط جنسی میان زنان «جرم‌انگاری» نشده بود؛ پس از تصویب و اجرای قانون مجازات اسلامی در سال ۱۳۶۱این روابط هم زیر عنوان فقهی «مُساحقه» جرم شناخته شدند و برای آن حد شرعی قرار دادند. حدی که در مرتبه چهار ( البته تا قبل از تصویب این قانون جدید مجازات اسلامی در سال ۱۳۹۱) می‌توانست به اعدام لزبین‌ها در ایران بیانجامد. ( ماده ۱۳۱قانون پیشین مجازات اسلامی)

ب- قانون جدید مجازات اسلامی ایران، به تازگی به اجرا درآمده است؛ (خرداد ۱۳۹۲)  پیش‌نویس این قانون  با این چیزی که هم‌اکنون دارد اجرا می‌شود تفاوت داشت؛ اما به هر حال، در حوزه‌ی مسائل دگرباشان جنسی، نکات قابل توجه‌ای دارد که به نظر می‌‌رسد اشاره‌ای کوتاه به آن‌ها در این بحث لازم باشد.

بر پایه‌ی این قانون تازه، تغییراتی در رژیمِ کیفری-جزاییِ همجنسگرایان در ایران ایجاد شده است که هرچند موضوع اصلی این یادداشت نیست؛ اما سعی می‌شود تنها به دو نکته اصلی که اتفاقن مثبت هم هستند بسنده کنیم؛

نخست این که بر پایه‌ی این قانون جدید، «فاعل» رابطه جنسی میان دو مرد، چنانچه همسر دائمی نداشته باشد (به اصطلاح فاقد شرایط «احصان» باشد) و رابطه‌ای هم که بر قرار شده، به عُنف یا به زود نباشد؛ «فاعل رابطه» به مانند قانون پیشین دیگر اعدام نخواهد شد، اما کماکان «حکم اعدام مفعول» در همان مرتبه اول پابرجاست. در ماده‌ی ۲۳۳ قانون جدید و تبصره‌های آن چنین آمده است:

«حد لواط برای فاعل، در صورت عُنف، اکراه یا دارا بودن شرایط احصان، اعدام و در غیر این صورت، صد ضربه شلاق است. حد لواط برای مفعول در هر صورت اعدام است.»

تبصره١- در صورتی که فاعل غیرمسلمان و مفعول، مسلمان باشد، حد فاعل اعدام است.

تبصره٢- احصان عبارت است از آن که مرد دارای همسر دائمی‌ و بالغ باشد و در حالی که بالغ و عاقل بوده از طریق قُبل با‌‌‌ همان همسر در حال بلوغ وی جماع کرده باشد و هر وقت بخواهد، امکان جماع از‌‌‌ همان طریق را با وی داشته باشد.

دومین تغییر مهم، در رابطه با لزبین‌های ایرانی است؛ هرچند در قانون جدید نیز کماکان رابطه‌ی جنسی میان دو زن، «جرم» تلقی می‌شود و برای آن مجازات تعزیری در نظر گرفته‌اند؛ اما در این قانون، نسبت به قانون پیشین، تغییری ایجاد شده است که شرایط را به مراتب از آن چیزی که تا کنون بوده قابل تحمل‌تر می‌کند و در یک کلام، «دیگر زنان لزبین در ایران با خطر اعدام مواجه نخواهند بود.»

بر پایه‌ی ماده‌ی ۳۰-۲۲۱ قانون جدید:« هر گاه دو یا چند زن از روی شهوت و بدون ضرورت به صورت برهنه زیر یک پوشش قرار گیرند، به مجازات تعزیری به تناسب جرم و شخص مجرم تا ۹۹ ضربه شلاق محکوم می‌شوند و در صورت تکرار تعزیر، در مرتبه سوم و بالاتر به یک صد ضربه شلاق به عنوان حد محکوم 
خواهند شد.»





اصول و توصیه‌های حقوقی

در این یادداشت، بنا نداریم که از ضرورت احترام به حقوق طبیعی و انسانی دگرباشان جنسی بگوییم و فرضاً به اسناد و کنوانسیون‌های بین‌المللی اشاره کنیم و از این طریق، بازجو یا قاضی را مجاب کنیم که ما گناه‌کار و مجرم نیستیم و… هرچند آگاهی از این مسائل به خودی خود، سودمند است و به حتم کار می‌آید اما موضوع اصلی بحث فعلی ما نیست. ( برای مطالعه‌ی یادداشتی با این مضامین، فرضن می‌توانید به اینجا مراجعه نمایید)

لذا در ادامه‌ی این یادداشت، تنها به اصول و مواردی اشاره خواهد شد که یک قربانیِ نقضِ حقوق جنسی در ایران- در چهارچوب همین قوانین فعلی جمهوری اسلامی- با آگاهی و به کار بستنشان، می‌تواند موقعیت را تا اندازه‌ای به سود خود تغییر دهد.

چند توصیه‌ی ابتدایی

توصیه می‌شود قبل از آن که اتفاقی برای شما بیافتد و فرضن در مهمانی، خیابان، کافی‌شاپ، لب مرز و.. دستگیر شوید، حتمن با یک وکیل معتمد دادگستری تماس بگیرید و از او بخواهید تا وکالت‌نامه‌ای را با شما امضا کند.

مهم نیست که این وکیل در شهر شما فعال باشد یا نباشد؛ اگر وکیلی در تهران یا جایی دیگری هم پیدا کردید حتمن به سراغ او بروید و وکالت‌نامه را امضا کنید. حتمن لازم نیست که بگوید که مسئله اصلی شما چیست. می‌توانید خود را فعال مدنی، فعال دانش‌جویی و… معرفی کنید. وکالت‌نامه‌ی امضا شده، پیش وکیلِ شما باقی خواهد ‌ماند و اگر اتفاقی برای شما بیافتد، او می‌تواند خارج از زندان، به هر حال پیگیر کارها شما باشد. حتا اگر می‌توانید با چند وکیل وکالت‌نامه امضا کنید. از وکیل خود بخواهید که وکالت‌نامه را با «حق توکیل به غیر» امضا کند تا امکان انتقال وکالت از او به وکیل دیگری مقدور باشد.

چنین تماس‌ها و ارتباط‌هایی با فعالان حقوق جنسی در خارج از کشور هم لازم است. خوب است که با رعایت ملاحظات امنیتی، چنین پیش‌بینی‌ها و تدابیری را انجام دهید. به ویژه اگر شما با شبکه‌ها و محافل همجنسگرایان در ایران در ارتباطید و یا فعالیت سیاسی-دانش‌جویی مشخصی دارید که از آن طریق نیز امکان دستگیری و اعمال فشار بر شما وجود دارد.

هرچند ممکن است شما وکیل هم داشته باشید؛ اما واقعیت امر این است که وکیل دادگستری در بازجویی‌ها و به هنگام دستگیری هم‌راه شما نیست. بنابراین لازم است که اطلاعات حقوقی خود را تقویت و تکمیل کنید و در هنگام بازجویی‌ها و… به کار بندید. برخی از اصول و مواردی که در ادامه با شما در میان گذاشته می‌شود با همین هدف تنظیم شده است.

توجه به اصل قانونی بودن جرم و مجازات‌ها

یکی از اصول محوریِ حقوقی که در نظام کیفری ایران هم به رسمیت شناخته شده است، «اصل قانونی بودن جرم و مجازات‌ها» است؛ بر پایه‌ی این اصل، هیچ کس را نمی‌توان احضار، دستگیر یا محاکمه کرد؛ مگر آن که رفتار و اقدامی که به او نسبت داده‌اند، مطابق قانون «جرم» باشد و برای آن «مجازاتی» در نظر گرفته شده باشد. روابط همجنسگرایانه در ایران – چه میان مردان و چه زنان- جرم است؛ اما فرضاً «مبدل‌پوشی» یا پوششی که مغایر عُرف‌هایِ معمول لباس‌هایِ مردانه و زنانه است، جرم نیست. کوتاه سخن آن که از پذیرش چنین اتهام یا اتهام‌های مشابه و کلی باید سر باز زد و به آن اعتراض کرد. خوب است که یک نسخه از قانون مجازات اسلامی را تهیه کنید تا بدانید که اساساً چه عناوینی جرم است و می‌تواند موضوع اتهام قرار گیرد.

اصل برائت، حق سکوت و تفهیم اتهام

در رژیم کیفری ایران، بر روی اصل دیگری نیز انگشت گذاشته‌اند و آن «اصل برائت» است. بر اساس این اصل، همه افراد بی‌گناه‌اند مگر آنکه اتهام آن‌ها در دادگاهی صالح ( و نه در هر مرجع قضایی یا غیرقضایی دیگری) ثابت شود.

به موجب این اصل، «بار اثبات» هر اتهامی، بر عهده‌ی آن نهادی است که اتهام زده است. بنابراین جدا از این که شما در برابر پرسش‌هایی که بازجو می‌کنند، «حق سکوت» دارید (ماده ۱۲۹ قانون آیین دادرسی کیفری) بازجو یا بازپرس باید مورد اتهامی را «با ذکر دلیل» به شما تفهیم کند.

«تفهیم اتهام» باید کتبی باشد و نباید بیش از ۲۴ ساعت از زمان دستگیری شما گذشته باشد. شما در برابر آن حق دفاع یا همان طور که اشاره شد حق سکوت دارید. این را نیز به خاطر داشته باشید که «سکوت» در حقوق و عُرف قضایی، به هیچ عنوان علامت رضا یا تایید مورد اتهامی نیست.

نکاتی چند درباره‌ی اقرار

در رژیم فقهی-کیفری ایران، «اقرار متهم» جایگاه خیلی خاصی دارد و به نوعی اصلی‌‌ترین دلیل و عاملِ اثبات جرم است. نه تنها در جرایم به اصطلاح «حدی»، بل که در جرایمِ  تعزیری هم کم و بیش وضعیت به همین ترتیب است. بنابراین، منطقی است که نهایتِ تلاش بشود تا هیچ اقراری صورت نگیرد. با این همه، هر گفته و هر سخن، و هر موضع‌گیری در برابر یکی از ماموران و وابستگان به دولت نیز «اقرار » به شمار نمی‌‌آید و اعتبار حقوقی لازم را ندارد.

به بیان دیگر، اقرار  وقتی معتبر است و به آن می‌‌توانند در حکمِ دادگاه استناد کنند که همه شرایط لازم فراهم باشد. از همین روی است که باید این شرایط و محدودیت‌هایش را با دقت شناخت تا بل که بتوان در موقع لازم از آن‌ها استفاده کرد.

جدا از آن که اقرار‌کننده، باید عاقل، بالغ و آگاه به کاری باشد که دارد می‌کند؛ خود اقرار هم صرفن هنگامی معتبر است که در نزد «قاضی» و یا در نهایت، در پیش «مقام قضایی» انجام گرفته باشد. در عُرفِ حقوقی ایران هم، «مقام قضایی» همان قاضی دادگاه و یا «بازپرس پرونده‌ها در دادسراها» است.
بنابراین، باید دقت کرد که در نزد بازپرس و یا در خود دادگاه، که فضا اندکی بازتر است و از آن فشارهایِ سنگین مرحله‌ی بازجویی و دستگیری و… خبری نیست؛ نه فقط به چیزی اقرار نشود، بل که حتی‌الامکان، تمامیِ گفته‌هایِ احتمالیِ پیشین هم انکار شود.

باید دانست و به دیگران هم آگاهی داد که ماموران نیروی انتظامی، سپاه یا بسیج و… «مقام قضایی» نیستند؛ بنابراین اقراری که در نزد این دست از افراد صورت می‌گیرد، فاقد هرگونه وجاهت حقوقی است و دادگاه نباید به آن‌ها استناد کند.مگر اینکه در دادگاه، مجددن مورد تایید فرد قرار گیرد.

اگر اقرار یا اظهار نظری هم در نزد این دست از ماموران انجام گرفته است، همان طور که پیش‌تر هم اشاره شد، در خود دادگاه باید انکار شود. از سویی دیگر، مطابق قوانین کیفری ایران، تحقیق و بازجویی در جرایمی که به اصطلاح «منافی عفت» قلمداد می‌شود از جمله همین جرایم همجنسگرایان، ممنوع است. (ماده ۴۳ قانون آیین دادرسی کیفری، ۱۳۷۸)

البته روشن است که همه‌ی این سخن‌ها به این معنا نیست که در هنگام بازجویی‌ها و سئوال و جواب‌هایی که می‌شود، هر چه خواستیم و یا آن‌ها خواستند نوشته شود؛ با این امید که قاضیِ دادگاه، موارد این چنینی را نادیده خواهد گرفت و به آن‌ها توجه‌ای نمی‌کند. «علم قاضی» کماکان خطری جدی در رژیم کیفری ایران است. آنچه مشخص است این که زمینه نباید طوری فراهم شود که قاضی به راحتی بتواند در حکمش به گفته‌های فرد که در دادگاه و دادسرا صورت‌جلسه و امضا می‌شوند استناد کند.

به طور خلاصه این که: «سیاست انکار» باید در تمامی مراحل، تا جایی که امکانش هست به کار گرفته شود. حتا اگر گزارش پزشکی قانونی هم وجود داشت، باز باید بر روی انکار و نپذیرفتن اتهام اصرار کرد. (در مورد اعتبار گزارش‌های پزشکی قانونی، در بند دیگری توضیح خواهیم داد.)

نکته‌ مهم دیگری هم در میان است: «اقرار یعنی پذیرش اتهام وارده علیه خود!» بنابراین، دادگاه و یا هر مرجع قضایی و غیرقضایی دیگری نمی‌تواند اظهارات و اقرارهای فرد دیگری را علیه شما به کاربند. فرضن، دادگاه نمی‌تواند بگوید که طرفِ شما به رابطه با شما اقرار کرده است و شما هم ناچارید که اتهام را بپذیرید و دیگر کار تمام شده است و…  اگر چنین تمهیداتی علیه شما به کار گرفته شد، مطمئن باشید که صرفن به منظور اعمال فشار روانی است. لذا لازم است که شما یا وکیلتان فورن به چنین مواردی اعتراض کنید.

هیچ متنی را تا وقتی که به طور دقیق نخوانده‌اید امضا نکنید؛ در پایانِ جلسه‌های دادگاه، از شما خواسته می‌شود که صورت‌‌جلسه‌های دادگاه را امضا کنید. این متن‌ها معمولن توسط منشی‌ها یا یکی دیگر از عوامل دفتر دادگاه‌ها تنظیم می‌شوند؛ به ده‌ها دلیل ممکن است این متن‌ها آشفته باشد و یا حاوی مطالبی باشد که به واقع شما آن‌ها را در جلسه نگفته‌اید و یا منظورتان چیز دیگری بوده است.

اگر به چنین مواردی برخورد کردید؛ فورن خودتان و یا از طریق وکیلتان به آن معترض شوید. به این هم اکتفا نکنید که وکیل شما متن‌ها را خوانده است. شما خودتان شخصن وقت بگذارید و متن را دقیق بخوانید. سعی کنید زیر فشارهای وارد که از شما خواسته می‌شود صورت‌جلسه را زودتر امضا کنید قرار نگیرید. فراموش نکیند که این حق شما است و به طور مستقیم هم با سرنوشت پرونده‌ی شما گره خورده است.

آشنایی  با یک قاعده فقهی-حقوقی

در فقه اسلامی یک قاعده فقهی شناخته‌شده داریم به نام قاعده «درء»… خلاصه و مضمون اصلی این قاعده این است که در «حدود شرعی»، یعنی جرایمی‌ که برای آن‌ها حد در نظر گرفته‌اند ( از جمله همین جرایم جنسی) چنانچه قاضی یا مقام رسیدگی‌کننده به پرونده، به کوچک‌ترین شبهه‌ای بر بخورد، «حد» ساقط خواهد شد. به این معنا که قاضی حتمن باید برای صدور رای و محکومیت متهم یقین کامل داشته باشد. نکته مهم اینجاست که باید تلاش شود تا از این قاعده به سود خود استفاده کرد. (فرضن می‌‌توان در «میزان دخول» شبهه ایجاد کرد تا اساسن انتساب «لواط» ممکن نباشد.)

پزشکی قانونی

یکی از دل‌نگرانی‌هایِ‌ِ اصلی گی‌ها یا سایر دگرباشان جنسی در ایران، این است که در صورت بازداشت، ممکن است آن‌ها را به پزشکی قانونی ببرند و از این طریق رابطه‌هایی که داشته‌اند معلوم شود و دیگر نتوانند انکارش کنند.

اعتبار نظریه پزشکی قانونی چه قدر است؟ آیا می‌توان به آن اعتراض کرد؟ مرجع آن کجاست؟ اساسن آیا با وجود نظریه پزشکی قانونی، کماکان می‌توان منکر وجود رابطه شد؟

واقعیت امر این است که برابر قوانین ایران، نظریه‌ی پزشکی قانونی، «دلیل قضایی» به حساب نمی‌آید و به صرف بودن چنین گزارشی، نمی‌توان کسی را محکوم کرد. نظریه‌ی پزشکی قانونی -همان طور که از نامش هم پیدا است- تنها یک «نظریه» است و اعتبار آن هم به مانند سایر نظریه‌های کارشناسی است. بنابراین، نه تنها می‌توان به آن در «کمیسیون پزشکی قانونی» اعتراض کرد، بلکه مغایرتی هم با انکار اصل ماجرا از سوی متهم ندارد. به سخنی دیگر؛ حتا اگر نظریه‌ی پزشکی قانونی هم دلالت بر انجام فرضن رابطه جنسی مقعدی) (Anal intercourse داشته باشد، باز کماکان توصیه می‌شود که در تمامی مراحل بر روی انکار تاکید شود.

چنین راه‌کاری، شاید در ابتدا کمی دور از ذهن به نظر برسد؛ اما واقعیت این است که در مواقع بحرانی و در هنگام رسیدگی‌های نهایی در دیوان عالی کشور، همین که هیچ اقراری در پرونده نباشد، خود بسیار کارساز و مفید است و می‌تواند امکانات گسترده‌ای را در اختیار وکیل پرونده برای جلوگیری از صدور حکم اعدام می‌دهد.

* این مطلب پیش‌تر در وب‌سایت سازمان دگرباشان جنسی ایران منتشر شده است.

۱۳۹۲ اردیبهشت ۸, یکشنبه

دوستش می‌دارم چرا که می‌شناسمش، به دوستی و یگانگی…




دیدار دوباره با علی‌اشرف درویشیان نازنین، این بار نه در آن خانه‌ی پرخاطره‌ی‌ کرج یا گوشه‌ای از امام‌زاده طاهر مهرشهر، بل‌که در یک مرکزی فرهنگیِ دورافتاده در گوتنبرگ سوئد، برایم بیش از آن چه فکر می‌کردم هول‌آور و غیرباور بود. واقعیت این بود که دیدن آن جسمِ رنجور، در ابتدا درد به جانت می‌انداخت. عرق به تنت می‌نشاند.
 پیرمرد فرتوتی که دست به زیر چانه‌ داشت و آن طور خسته، روی صندلیِ چرخ‌دارش مچاله شده بود؛ باید می‌‌پذیرفتی که علی‌اشرف‌ درویشیان است. صدایش می‌لرزید. حتا پس از معرفی هم، چیز زیادی خاطرش نیامد. باید نشانه‌ای می‌دادی از دیدارهای گذشته و... بغض می‌گرفتت. می‌دیدی که اینجا و آنجا هم دوستانی گریسته‌اند.
امه همه اینها کوتاه بود؛ پشت تریبون که رفت، سلام گرم و رسایش خطاب به دوستان و رفقایِ حاضر در جمع، دلت را گرم ‌کرد. آرام‌آرام، داشت آن چهره‌ی مهربان و آشنایش شکل می‌گرفت. تصویری که دیگر سعی می‌کنی جاودانش کنی.











داستان کوتاه «هندوانه گرم» علی‌اشرف درویشیان را با صدای نویسنده می‌توانید از اینجا می‌توانید بشنوید. 

۱۳۹۰ بهمن ۱۰, دوشنبه

مصائب ملتِ در تحریم


افزایش فشار و تشدید تحریم‌ها علیه ایران را چگونه باید تحلیل کرد؟ آیا از انزوا و تنگنایی که حاکمیت فعلی در ورطه آن قرار گرفته، می‌‌باید استقبال شود؟ آیا این انزوا و موقعیت دشوار، که حتی برخی از دست‌اندرکارن حکومت آن را به "شعب ابی‌طالب" تعبیر می‌کنند می‌تواند به سود جامعه و کنشگران مدنی ایران تمام شود؟ اساساً فشار‌های اقتصادی بر یک حاکمیت‌های توتالیتر، تا چه اندازه می‌تواند کارآمد باشد و چه پیامدهایی برای جنبش‌های مترقی و پیشرو جامعه دارد؟


رام‌کردن نفت سرکش

فرمولی که مدافعان تحریم‌ و در نهایت "دخالت‌های بشر دوستانه" ترسیم می‌کنند، خیلی ساده است؛ حاکمیتی وجود دارد که تن به عرف‌های و قوانین بین‌المللی نمی‌دهد. از موقعیت ژئوپولتیک خود در راستای تهدید همسایگان و بستن آب‌راه‌‌های بین‌المللی سود می‌جوید. عرف‌های حاکم بر روابط بین‌المل را نادیده می‌گیرد. 

حقوق بشر را به طور گسترده نقض می‌کند و به کنوانسیون‌ها و معاهداتی که می‌باید به آنها پایبند باشد، بی‌اعتنا است. دستی در تروریسم بین‌المللی دارد و رد پایش در طرح‌هایی نظیر طرح ترور سفیرعربستان در واشنگتن قابل پیگیری است. از سوی دیگر با جامعه جهانی صادق نیست و بر پایه نشانه‌هایی غیرقابل انکار، تلاش‌هایی هم به منظور دست‌یابی به سلاح هسته‌ای دارد.

با در نظر گرفتن چنین ملاحظاتی، نه تنها حق "جامعه جهانی" و"جهان آزاد" است، که در برابر این حاکمیت بایستد، بلکه تکلیف اخلاقی/حقوقی آنها نیز همین را حکم می‌کند. "جهان آزاد" حق دارد به منظور مهار یا در صورت لزوم سقوط چنین حکومتی، از تمامی ابزارهای لازم از جمله تحریم اقتصادی یا مداخله نظامی بهره گیرد. جهان آزاد حتی می‌تواند به "عملیات پیشگیرانه" برخی از دولت‌ها که بنا به ملاحظات امنیتی خود، ممکن است به طور "یک جانبه" دست به اقدام نظامی زنند، صورت و ماهیتی مشروع دهد!

از نگاه مدافعان تشدید تحریم‌ها، در شرایط فعلی که حمله نظامی و آغاز جنگی تمام عیار، گزینه‌ای "واقعاً موجود" نیست؛ تحریم‌های گسترده و همه‌جانبه، (به گونه‌ای که اقتصاد ایران را به ورطه نابودی کشاند) در نهایت، می‌تواند به تغییر روش حاکمان ایران انجامد و اگر نیز چنین نشود، زمینه‌های عینی و نظری لازم را به منظور تشکیل ائتلاف‌های نظامی و حمله گسترده فراهم خواهد کرد.

مدافعان وضع تحریم می‌گویند؛ اقتصاد ایران نفتی است و با اخلال در روند فروش نفت، تحریم بانک مرکزی، و بلوکه کردن دارایی‌های ایران، مسئولین جمهوری اسلامی به ناچار کوتاه خواهند آمد. در حال حاضر، صادرات نفت ایران به دو نیم بشکه در روز کاهش یافته و عربستان سعودی و تا چند ماه دیگر لیبی، قادر خواهند بود کسری نفت ایران در بازارهای جهانی جبران کنند. به ویژه اینکه واردات نفت از لیبی، به سبب نزدیکیش به اروپا، آسان‌ و کم‌هزینه‌تر نیز خواهد بود.

در این‌باره که آیا سناریو بالا محقق خواهد شد یا نه؟ می‌توان بسیار گفت‌وگو کرد. اما سوای هر گونه گمانه‌زنی و پیش‌داوری، واقعیت عینی حاکم این است که اقتصاد ایران آسیب‌پذیر است و دقیقاً به جهت همین آسیب‌پذیری و ضعف است که مدافعان تشدید تحریم‌ها و حمله‌نظامی، خود را در موضع قدرت می‌‌‌یابند.

به بیان دیگر، مهم نیست که این سخنان تا چه اندازه پایه و اصول منطقی دارد، مهم این است که این سخنان -بنا به شرایط اقتصادی/سیاسی حاکم- به نوعی خریدار دارد و مدافعان تحریم یا آغاز جنگ، را در موضع قدرت قرار می‌دهد. موضع و جایگاهی که به آنان اجازه می‌دهد آشکارا از تشدید تحریم‌ها و اجرای برنامه‌هایی نظیر "نفت در برابر غذا" که در سال‌های واپسین حکومت صدام در عراق تجربه شد سخن بگویند.

البته در این بین، نکته مهم دیگری نیز مطرح است؛ جنبش اعتراضی مردم ایران، به طورعینی فروکش کرده و جامعه ایران از یک سو هم دچار نوعی سردرگمی و استیصال است و هم تا اندازه زیادی سرخورده شده است. طبقه متوسط ایران که موتور اصلی این حرکت بود در ضعیف‌ترین موقعیت خود در طول دو دهه اخیر قرار گرفته است. در چنینی شرایطی است که ایده‌هایی از جنس لزوم دخالت یا دست‌کم همیاری عامل خارجی می‌تواند به طور جدی‌ مطرح شود.

الگو‌ی همسایه

تمامی مدافعان ایده تحریم -و در صورت لزوم حمله نظامی- نئوکان‌ها یا اعضا و وابستگان دسته‌راستی‌ترین جناح‌ها در حزب جمهوری‌خواه امریکا و... نیستند، برخی از تحلیل‌گران وطنی که خود را کارشناس یا حتی "مدافع و فعال حقوق بشر" نیز می‌نامند، آشکار یا به طور نهانی، با نامه‌نگاری، لابی‌گری و گفت‌وگو با رسانه‌ها و... خواستار تشدید تحریم‌ها و تحمیل فشارهای اقتصادی بیشترند.

منطق تحریم‌ها روشن است؛ فشار بر دولت ایران با هدف تغییر رفتار حاکمیت؛ و در صورت عدم تحقق چنین امری، آماده شدن زمینه‌های‌ عینی لازم به منظور یک حمله گسترده نظامی. این منطق و رویکرد، در چهارچوب ذهنیت نئوکان‌ها و دیدگاه‌های رسمی و علنی‌ آنها و نیز متحدانشان در اروپا و منطقه، کاملاً جواب می‌دهد. بنابراین، سخن خاصی با این دست از سیاست‌مداران و پشتیبانان آنان نیست. آنها دقیقاً در چهارچوب منافع اقتصادی/سیاسی و نیز پیوندهای دیپلماتیک خود عمل می‌کنند و از پیش هم مشخص است که دغدغه و دلمشغولی "حقوق بشری" ندارند. دغدغه آنها "امنیت" است و"حفظ نظم موجود".

اما آن دسته از فعالین ایرانی یا حتی خارجی، که دلسوزانه در پی "حقوق بشر" در ایران هستند و به بهبود استاندارد زندگی مردم ایران‌ می‌اندیشند اما در همان حال، از تشدید تحریم‌ها یا فشار اقتصادی بر دولت ایران دفاع می‌کنند، به نظر می‌آید که موضعی لغزان و بی‌‌دفاع دارند.

پیش از پرداختن به بحث، اشاره به یک نکته‌ مقدماتی، ضروری است؛ در میان مدافعان و حامیان تحریم، "مجموعه حقوق بشر" معمولاً تقلیل می‌یابد به حقوق و آزادی‌هایی نظیر آزادی بیان و عقیده، آزادی اجتماعات، احزاب و رسانه‌ها، آزادی رفت و آمد، حق بر مالکیت خصوصی، منع بازداشت‌های خودسرانه و غیره.

در نظر این تحلیل‌گران، "آزادی" یعنی همان "آزادی‌های منفی" که آیزا برلین از آنها یاد می‌کرد. یعنی آزادی از قید و بند نهاد دولت. اما واقعیت این است که مجموعه حقوق بشر، حتی در لیبرال‌ترین اسنادی که تاکنون توسط نمایندگان خود دولت‌ها تصویب شده نیز بسی فراتر از این نوع حقوق و آزادی‌های فرمال و روبنایی است.

 بخش بزرگی از حقوق و آزادی‌های منفی، به رغم تمام اهمیت و ضرورتشان، تنها هنگامی می‌توانند به عنوان یک ارزش و مطالبه جمعی -در چهارچوب یک ساختار دموکراتیک- مطرح باشند که پیش‌تر حقوق و آزادی‌های اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی یا همان حقوق و آزادی‌های "مثبت" یا "نسل دومی" محقق شده باشد.

انسان‌ها در هر دوره‌ای و در هر کجای جهان، پیش از هر چیز دیگر، به حق حیات و حق دسترسی به حداقل‌های معیشت و زندگی وابسته‌اند. حق حیات، تنها "منع مجازات اعدام" را در بر نمی‌گیرد. دسترسی آسان و رایگان (دستکم کم‌هزینه) به خدمات بهداشتی و تجهیزات لازم پزشکی، حق مسلمی است که نادیده گرفتن آن، به طور مستقیم تضییع کننده "حق حیات" است.

دنیس هالیدی (DENIS HALLIDAY) هماهنگ‌کننده پیشین سازمان ملل در امور انسان‌دوستانه عراق، در گزارش سال ۱۹۹۸ خود نوشت که ۲۳۹ هزار کودک زیر پنج سال عراقی به سبب تحریم‌ها در حال مرگند.[1] بر پایه تحقیقی که یونیسف در سال ۲۰۰۰ انجام داد، نزدیک به نیمی از کودکان زیر پنج ساله عراقی نیز از بیماری اسهال رنج می‌بردند و بیش از یک سوم کودکان این کشور هم به عفونت‌های حاد تنفسی و تب مبتلاند.[2]



یونیسف در گزارش سال ۱۹۹۹ خود نیز از مرگ ۵۰۰ هزار کودک عراقی در پی وضع تحریم‌ها و آثار جنگ در عراق خبر داده بود. به گزارش یونیسف، این رقم در حدود دو برابر، ۱۰ سال پیش از آن است.[3] یعنی هنگامی که عراق پس از یک دوره جنگ هشت ساله با ایران، قاعدتاً نمی‌توانسته از وضعیت اقتصادی و توان بودجه‌گذاری مناسب در حوزه بهداشت و خدمات عمومی برخوردار باشد.

در حوزه‌‌های دیگر نیز وضع به همین منوال است؛ واقعیت این است که اجرای تحریم‌های اقتصادی علیه عراق، پیامدهای ویران‌گری را برای عموم مردم این کشور به همراه داشت؛ در سال ۱۹۷۷ ( یعنی سه سال پیش از آغار جنگ با ایران) نرخ باسوادی در میان بزرگسالان عراقی ۷۷ درصد بود. در سال‌های بعد از آن، رژیم صدام با آنکه درگیر جنگی فرسایشی و پرهزینه با ایران شده بود، توانست در سال ۱۹۸۵ و در اوج جنگ با ایران، این رقم را به ۸۷ درصد افزایش دهد. اما تنها یک دهه بعد (بین سال‌های ۱۹۹۰ تا ۱۹۹۸) که تحریم‌های جامعه جهانی و جهان به اصطلاح آزاد در عراق به اجرا درآمد، ثبت‌نام بیش از یک پنجم کودکان عراقی در مدارس این کشور متوقف ماند![4]

درآمد سرانه مردم عراق در سال ۱۹۸۹، سه‌هزار ۵۱۰ دلار بود. این رقم در سال ۱۹۹۶ یعنی تنها در ظرف هفت سال، به ۳۵۰ دلار کاهش یافت! سقوط شدید و حیرت‌آور دینارعراق در برابر ارزهای خارجی، یکی از عوامل اصلی پیش آمدن چنین وضعیتی بود.

در اواخر سال ۱۹۸۹ هر دلار امریکا، معادل سه دینار عراق خرید و فروش می‌شد. هرچند این نرخ، پنج تا شش برابر نرخ رسمی اعلامی از سوی مقامات دولتی بود، اما با این وجود، در سال ۱۹۹۵هر دلار امریکا معادل سه هزار دینار عراقی خرید و فروش شد و در مناطق کرد‌نشین شمال عراق نیز اساساً پول ملی دیگر مبادله نمی‌شد!

به نظر می‌رسد که فلج کردن اقتصاد یک کشور نفتی که درگیر خودکامه‌گی سیاسی، فساد اداری، ضعف مدیریتی و نبود جامعه مدنی نیرومند است، "بالقوه" کار خیلی سختی نباشد. اما این دشواری‌ها و تنگنا‌ها، الزاماً نمی‌تواند منجر فروپاشی سیاسی یا سقوط حاکمیت‌های فاسد شود. کما اینکه در مورد عراق نیز چنین نشد. بررسی سایر الگوهای تحریم، نظیر کره شمالی، کوبا، یوگسلاوی سابق یا سودان نیز پیامی مشابه دارد.

رژیم قذافی نیز در لیبی اگر توسط جنگنده‌های ناتو ساقط نمی‌شد، بعید به نظر می‌رسید که با تحریم‌های اروپائیان ضربه‌ خاصی بخورد. کما اینکه رویدادهای این روز‌های سوریه نیز همین را نشان می‌دهد. فروپاشی اقتصادی، گسترش فقر، نارضایتی عمومی و انزوای سیاسی دولت‌ها به خودی خود عامل سقوط حاکمیت‌های توتالیتر نیست. کره شمالی نمونه تمام عیار چنین وضعیتی است.

از سویی دیگر، جامعه ایران را نیز نمی‌توان به سادگی با جامعه عراق یا سوریه مقایسه کرد. طبقه متوسط ایران در مقایسه با این جوامع بسیار رشد‌یافته‌تر است و طبعاً وابستگی‌های اقتصادی آن نیز گسترده‌تر است. به خاطر همین نیز به نظر می‌رسد در یک شرایط بحرانی، وابستگی‌های اقتصادی این طبقه، بر مطالبات سیاسی/مدنی‌اش بچربد.

به این معنا که انتظار می‌رود در صورت تداوم و گسترش تحریم‌ها و افزایش فشارهای اقتصادی، طبقه متوسط ایران، به لحاظ سیاسی محافظه‌کار‌تر شود و در نهایت هم، منافع میان‌مدت خود را در حفظ و تداوم وضع موجود بیابد. واقعیت این است که طبقه متوسط ایران، هنوز چیزهایی زیادی برای از دست دادن دارد! هزینه دادن برای این طبقه آسان نیست و گفتمان رفرمیستی موجود نیز –بر پایه مصالح خود- کماکان سعی به دامن زدن به این نگرانی دارد.

خاستگاه اصلی جنبش اعتراضی مردم ایران "طبقه متوسط شهری" است. طبقه‌ و نیرویی که تشدید تحریم‌ها به طور مستقیم بر سرنوشت اقتصادی و لاجرم جهت‌گیری سیاسی/اجتماعی‌اش تاثیر خواهد گذاشت. تحریم‌های اقتصادی، پایه‌های لغزان جامعه مدنی ایران را سست‌تر خواهد کرد. قدرت مانور را از کنشگران مدنی می‌گیرد و آنها را به انزوا یا حتی جیره‌خواری برای حاکمیت می‌کشاند.

تدام زندگی و هزینه‌های سرکوب

در پاسخ به تمامی انتقادهایی که نسبت به اعمال تحریم‌ها مطرح می‌شود، مدافعان ایده تشدید تحریم‌ها معمولاً یک گفته و سخن ثابت دارند؛ دولت جمهوری اسلامی حجم ناچیزی از درآمد نفتی خود را صرف مردم ایران می‌کند. بخش قابل ملاحظه‌ای از درآمد ارزی کشور به واسطه فساد‌ گسترده، رانت‌خواری و ناکارآمدی‌های اداری-مدیریتی به اشکال گوناگون هدر می‌رود. بخش عمده‌ای از این درآمد نیز به طور رسمی و آشکار، صرف سامان‌دهی دستگاه سرکوب، تجهیز نیروهای انتظامی، نظامی و سپاه می‌شود. بنابراین با وضع و تشدید تحریم‌ها، این دولت و عوامل حکومتی‌اند که ضربه می‌خورند.

پنهان نمی‌توان کرد که این سخن، تا اندازه‌‌ای سخن قابل دفاعی است؛ دولت ایران هزینه هنگفتی را صرف امنیت و ملاحظات سیاسی خود می‌کند و با تشدید تحریم‌ها این بخش "می‌تواند" ضربه‌ بخورد. اما به چه قیمتی؟ فراموش نباید کرد که درآمد ارزی ایران، تنها منبع رانت‌خواری یا تجهیز سپاه، دستگاه سرکوب حاکمیت و غیره نیست. این درآمد، به رغم تمامی فساد و ناکارآمدی حاکم، منبع تامین هزینه‌های بهداشتی، آموزشی، خدماتی و عمرانی کشور نیز است.

حقوق کارکنان، بازنشستگان و تمامی کارگرانی که به نحوی به بخش بزرگ دولتی در ایران وابسته‌اند، از محل همین درآمدهای نفتی پرداخت می‌شود. تمامی بیمارانی که نیاز به تجهیزات یا داروهای وارداتی دارند، وابسته به همین اندک سوبسید‌های باقی‌مانده در بخش دولتی‌اند. دانشگاه‌ها، مدارس، واحدهای خدمات شهری و غیره تا اندازه تعیین‌کننده‌ای با بودجه‌ها و کمک‌های دولتی سر پا هستند.

دولت‌های تمامیت‌خواه نیز به مانند هر واحد اقتصادی دیگر، هنگامی که دربحران یا تنگنا‌های مالی قرار می‌گیرند به ناچار از هزینه‌های خود کم خواهند کرد. اما از کدام هزینه‌ها؟ بر پایه کدام تجربه عینی و تاریخی می‌تواند امید داشت که دولت جمهوری اسلامی هزینه‌های نظامی-امنیتی خود را تحت تاثیر فشار تحریم‌ها کاهش دهد؟ اتفاقاً برعکس؛ آنچه تجربه شده است خلاف این امر را نشان می‌دهد.

دولت ایران در تمامی این سال‌ها، به رغم آنکه با کسری هنگفت بودجه، نرخ بالای تورم ( آن هم در شرایط رکود)، کاهش شدید سرمایه‌گذاری‌ (حتی در حوزه‌هایی مانند انرژی) بیکاری، فقر فزاینده، بی‌اعتمادی به بازار و در یک کلام با "بحران شدید اقتصادی" دست به گریبان بود، باز به طور دائمی بر هزینه‌های نظامی-امنیتی خود افزود. بنابراین واضح است؛ در شرایطی که تهدید خارجی عینی‌تر و جدی‌تر می‌شود بار دیگر بودجه نظامی-امنیتی جمهوری اسلامی افزایش یابد. در شرایط "تحریم و فشار اقتصادی" این امر اتفاق نخواهد افتاد مگر آنکه هزینه‌های بخش عمومی کشور به طور جدی محدود و فقر جمعی گسترده‌تر شود.

آزادی، برابری، دموکراسی واقعی و حقوق بشر تنها در گرو توسعه پایدار است. با دامن زدن به فقر و ذلت و تحقیر یک ملت، تنها می‌توان زمینه‌های جیره‌خواری، وابستگی و لومپنیسم را در جامعه تقویت کرد و نه هیچ چیز دیگر!